به وحی مبین خوش آمدید.

۱۱
اسفند

«بسم الله الرحمن الرحیم»

شکی نیست که زندگی امام رضا ابعاد مختلفی دارد و یک بعد  مهم آن بعد فرهنگی و علمی می­باشد مامون پس از تحمیل ولایتعهدی به امام و پس از ورود ایشان به خراسان، جلسات مناظره زیادی را پیش اکابر زمان خود با امام رضا(ع) برقرار کرد. در انگیزه مامون برای تشکیل مناظره اختلاف است:

1-امام رضا(ع) میان شیعیان خصوصا در ایران محبوب بودند ومامون  با تشکیل این جلسات قصد تنزیل رتبه امام  نزد مردم را داشت.2- او می خواست مقام والای امام را در بعد علمی منحصر کند و تدریجا  امام را از مسائل سیاسی کنار بزند. 3- برخی از سیاستمداران قصد دارند به وسیله انجام کارهایی توجه مردم را از مشکلات حکومت خود به نقطه ای دیگر منعطف کنند  مامون هم شاید همین قصد را داشت.4-مامون خود آدم بی فضلی نبود و تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه معرفی شود و  همگان عشق او را به علم باور کنند و این یک امتیاز برای حکومت خود باشد.

مناظره با جاثلیق

در ابتدا جاثلیق از امام می‌خواهد دو شاهد عادل از غیر مذهب خود را برای نبوت پیامبر(ص) بیاورد. امام دو شاهد(یوحنای دیلمی و نسطاس)را برای جاثلیق می‌آورد سپس امام رضا (ع)فرمودند: ای نصرانی ما به عیسی ایمان داریم ولی تنها ایرادی که به او وارد است این است که او کم نماز می خواند و روزه می گرفت.جاثلیق: به خدا قسم علم خود را باطل کردی. امام: مگر چه شده؟ جاثلیق: عیسی یک روز را بدون روزه سپری نکرد و یک شب را به طور کامل نخوابید. امام فرمود: بگو ببینم برای چه کسی نماز و روزه می­گرفت؟ جاثلیق نتوانست پاسخی بدهد و ساکت و شرمنده شد زیرا که  اگر به عبودیت عیسی اعتراف  می‌کرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود. سپس امام فرمودند: قبول داری که عیسی مردگان  را به اذن خداوند متعال زنده می‌کرد؟ جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: قبول ندارم زیرا آن کس که مردگان را زنده می­کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا می­دهد مستحق عبودیت است. امام: حضرت الیسع نیز این کار را کرد و برآب راه رفت و مردگان را زنده کرد اما امتش قائل به الوهیت او نشدند. سپس امام به نصرانی رو کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام درباره زنده شدن بعضی از مردگان را برشمرد و فرمود: با این همه ما هرگز قائل به  الوهیت او نیستیم اگر به خاطر این‌گونه معجزات عیسی را خدای خود بدانید باید الیسع را نیز معبود خویش برگزینید جاثلیق که پاسخی نداشت بدهد گفت سخن سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست.

مناظره با رأس الجالوت                                                                                                   

راس الجالوت:از کجا نبوتمحمد را ثابت می­کنی؟

امام:موسی بن عمران و عیسی بن مریم و داوود پیامبران بزرگ خدا به آن شهادت دادند.راس الجالوت: شهادت موسی را از کجا ثابت می کنی؟ امام:آیا میدانی که موسی به بنی اسراییل گفت: به زودی پیامبری از فرزندان برادران شما می آید سخن او را بشنوید و کلام او را تصدیق کنید. آیا برای بنی اسرائیل برادرانی جز فرزندان اسماعیل وجود دارد؟آیا از برادران بنی اسرائیل کسی غیر از محمد ظهور کرده است؟ راس الجالوت : نه. امام: آیا این برای تو کافی نیست؟  راس الجالوت:خوب است. امام: من از تو سوالی دارم. بگو ببینم پیامبرت موسی بن عمران به چه دلیل فرستاده خدا بود؟راس الجالوت:او کارهای خارق العاده ای انجام داده که هیچ یک از انبیاء پیشین انجام نداده اند. امام:مثلاً چه کاری؟ مثلا چه کاری؟ مثلا شکافتن دریا تبدیل عصا به مار عظیم ید بیضا و امثال آن. امام: راست می‌گویی. اینها دلیل خوبی بر نبوت است. آیا هرکس دست به خارق عادتی ‌زند که دیگران از انجام مثل آن ناتوان باشند و دعوی نبوت کند باید پذیرفت؟ راس الجالوت: نه زیرا موسی نظیر نداشت. اگر کسی همان معجزاتی را  بیاورد که موسی آورده است باید پذیرفت وگرنه لازم نیست. امام: پس چگونه پیامبران پیشین را که قبل از موسی آمدند را پذیرفته‌اید در حالی که نه دریا را شکافتند و نه ید بیضایی همانند موسی داشتند؟

رأس­ الجالوت سخن خود را تغییر داد و گفت: من گفتم هرگاه کسی خارق عادتی انجام دهد که مردم از انجام مثل آن عاجز باشند باید پذیرفت. هرچند مثل معجزه موسی نباشد. پس چرا به نبوت حضرت مسیح اقرار نمی­کنید که مردگان را زنده می­کرد. رأس­الجالوت می­گویند چنین کارهایی را کرده ولی ما که ندیدیم. امام: آیا معجزات موسی را با چشم خود دیده­ای؟ امام بنابراین اگر همین اخبار متواتر از معجزات مسیح خبر دهد چگونه ممکن است نبوت او را تصدیق نکنید؟ رأس­ الجالوت از سخن بازماند.

مناظره با علی بن محمد بن جهم درباره عصمت انبیا

او به امام رو کرد وگفت: عقیده­ی شما درباره عصمت انبیا چیست؟ آیا همه­ی آنان را معصوم می­دانید؟

امام: آری. ابن جهم: پس این آیات که ظاهرش صدور گناه از آنان است را چگونه تفسیر می­کنی؟ مثلا درباره آدم می­فرماید: (و عَصىَ ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى) درباره­ی یونس: (وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیه) امام فرمود: وای برتو! این گناهان را به پیامبران الهی نسبت نده. اما درباره­ی آدم: خداوند او را حجت در زمین و نماینده­ی خود در بلادش قرار داده بود. عصیان آدم در بهشت رخ داد نه در زمین و عصمت باید در زمین باشد. اما در مورد یونس: منظور از«لن نقدر علیه»این نیست که او گمان کرد خداوند قادر به مجازات او نیست. بلکه به معنای این است که او گمان کرد خداوند بر او سخت نمی­گیرد. (و ترک اولایی نکرده) زیرا اگر او گمان می کرد که خداوند قادر به مجازات او نیست کافر شده بود وکفر از ساحت مقدس انبیا به دور است.

سپس ابن جهم به گریه افتاد و گفت:ای فرزند رسول خدا من توبه می­کنم و تعهد می­دهم از امروز درباره ­ی پیامبران خدا جز آنچه شما فرمودید نگویم.

نتیجه ­گیری

بعید نیست یکی از دلایل امام رضا«ع»برای پذیزش ولایتعهدی تحمیلی مامون انجام این رسالت بزرگ باشد. کیفیت برخورد حضرت با پیروان مکاتب مختلف نیز از جهات متعددی برای ما الهام­ بخش است. از جمله: 1-برخورد اسلام با مذاهب دیگر تا زمانی که جنگ را تحمیل نکرده­اند باید برخوردی منطقی باشد. 2- قدرت منطق اسلام به قدری قوی است که از نشر عقاید دیگر ادیان ابدا واهمه ندارد.به همین دلیل در تاریخ اسلام به همه­ی آن­ها مجال کافی نشر عقاید داده شده است. 3- علمای اسلام باید از وسایل ارتباط جمعی موجود در جهان نهایت استفاده را ببرند.


  • محمدجواد مهریزی
۲۸
آبان

نامه به مازندران

از مناره ها به نشانه ی عزا صدای قرآن به گوش می رسد که خبر از در گذشت صاحب جواهر مرجع شیعیان می دهد.

شیخ که پس از ایشان عهده دار چنین مسئولیت سنگینی است مشغول نوشتن نامه برای سعید العلمای مازندرانی

 می شود که او مرجع شیعیان شود.سعید العلما پس از رسیدن نامه به دستش برا ی شیخ می نویسد:«این سمت

 برازنده ی شماست.»این گونه است که شیخ رهبری دینی شیعیان جهان را بر عهده می گیرد.

مادر نوازی

امروز خانه ی پسر عمویش دعوت است. در راه چشمش به مرد ی می افتد که پیر زنی را بر دوش گرفته و باخود می برد.

او در دلش به این مرد آفرین می گوید.

به خانه ی پسر عمویش که می رسد،ماجرا را برایش تعریف می کند.پسر عمو که انگار آن مرد را می شناخته می پرسد:«آیا

 آن مرد را شناختی.» جواب می دهد:« نه.»

-آن مرد شیخ انصاری مرجع بزرگ شیعیان است که هرهفته مادرش را بر دوش می گیرد؛به گرمابه می برد؛او را تحویل

خانم حمامی می سپارد وبعد از اتمام کار او را به خانه باز می گرداند.

 

مسافر دریا

قایق با هشت نه مسافر روی آب است که یکدفعه هوا طوفانی و متلاطم می شود. چیزی نمی گذرد که قایقران می گوید:

«هر که شنا بلد است به آب بزند و خود را به ساحل برساند و گرنه همه غرق خواهیم شد. کسی داوطلب نمی شود جز

شیخ انصاری.او لنگ بر کمر بست و مثل جوانی چابک،در مقابل چشمان حیرت زده ی دیگران خود رابه ساحل

می رساند.

گریه ی شیخ

لیست سوالات و اشکالات آماده است.حالا همه آماده اند تا به محضر شیخ بروند تا اشکالات را به او بگویند.

به خانه ی شیخ انصاری می روند و ایشان به راحتی تمامی اشکالات را پاسخ می دهد و شروع به گریه کردن می کنند.

از او می پرسند آیا ما کاری کرده ایم یا حرفی زده ایم که شما را ناراحت کرده است؟

_خیر؛با خود گفتم نکند اشکالاتی را هم که من از دانشمندان پیشین می گرفتم چنین نا بجا باشد.

 

شیخ    کجاست؟

جمعی از زائرین امام علی(ع)به حسینیه ای آمده اند تا هم در مجلس روضه شرکت کنند وهم شیخ انصاری را از نزدیک

ببینند.روضه شروع می شودبالای مجلس را نگاه می کنند. خبری از شیخ نیست.پس از اتمام روضه از خادم هیئت

می پرسند و متوجه می شوند شیخ آن نیست که بالای مجلس نشسته.شیخ همان کسی است که در کنار جاکفشی نشسته

است.

خانه  یا  مسجد؟

به نجف که می رسد بی درنگ به سراغ مرجع بزرگ شیعیان می رود تا هم وجوهاتش را تقدیم کند و هم مبلغی به رسم

هدیه به ایشان بپردازد تا با آن خانه ای برای خود بسازند؛چرا که خانه ی فعلی به هیچ وجه برازنده ی ایشان نبود.

آقا هدیه را می پذیرند.

سال بعد همان مرد به سراغ شیخ می رود تا خانه ی جدید ایشان را ببینداما متوجه می شود ایشان آن مبلغ را صرف

ساختن مسجدی زیبا در کنار حرم امیر المومنین کرده اند.

 

گریه ی دختر

صدای گریه ای از طبقه ی پایین به گوش می رسد.شیخ به پایین می رود تا از ماجرا با خبر شود.متوجه می شود صدای

گریه ی دخترش است.از همسرش می پرسد:«این نور دیده چرا گریه می کند؟»می گوید:«مثل همیشه ناهار برایش نان و

پنیر گذاشته بودم.دوستانش در مکتب غذای چرب و نرم آورده بودند.حالا او فکر می گکند پیش دوستانش سرافکنده 

شده است.شیخ در جواب می گوید:«اگر فرزندم غذای لذیذ بخورد در برابر گرسنگی بچه های فقیر این شهر مسئولم.»

 

بوی خداحافظی

صحبت های مرجع بزرگ مسلمانان رنگ و بوی خداحافظی می دهد.یکی از شاگردان در کنار بستر شیخ می نشیند

و می گوید:«آقا بهتر نیست همه ی پول هایی که در اختیارتان هست را خرج نکنید و چیزی برای بعد از بهبودی خود

بگذارید؟»شیخ لبخندی می زند و می گوید:«خوش دارم در حالی خدا را ملاقات کنم که هر چه داشتم را در راه خدا

بخشیده باشم.»

والسلام
  • محمدجواد مهریزی
۲۹
تیر

إنَّ مِمّا یُزَیِّنُ الاسلامَ الاخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاسِ؛


خوش اخلاقى در بین مردم زینت اسلام است.   

مشکات الانوار فی غرر الاخبارص240

  • محمدجواد مهریزی
۲۵
تیر
رسول اکرم (ص) : آنکس که بر رویش در خیری گشوده شد غنیمت بشمارد و از فرصت استفاده کند زیرا نمیداند چه وقت آن در برویش بسته میشود. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه9
  • محمدجواد مهریزی
۱۲
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شبکه 1 در ایام نوروز برنامه­ ای به نام «حدیث سرو» پخش می­ کرد. هر قسمت به زندگی­نامه­ یکی از علما اختصاص داشت. این قسمت درباره­ مرحوم آیت الله سعیدی (ره) تدارک دیده شده بود. پسر ایشان نقل می­ کرد: ساواک از آیت الله سعیدی تعهد گرفته بود که دیگر چه ایستاده و چه روی منبر سخنرانی نکند. بعد ازاین ماجرا ایشان به خاطر این که تعهدشان به هم نخورد، نشسته سخنرانی می­ کرد.ساواک که از این ماجرا باخبر شد گفت که نشسته هم نباید سخنرانی کنید. بعد از این، آیت الله سعیدی(ره) سخنان­شان را به فرد دیگری منتقل می­ کرد و آن فرد به جای ایشان سخنرانی می­ کرد. این حکایت نشان می­ دهد که ایشان تا چه اندازه به تعهّد خود حتّی در مورد دشمن خود پایبند بود و از آن تخلّف نمی­ کرد.

محمّد جواد مهریزی

  • محمدجواد مهریزی
۱۲
اسفند
بسم الله الرحمن الرحیم



سلام بر تو اى پاره تن پیامبر
سلام بر تو اى کوثر خاتم الأنبیاء
سلام بر تو اى همسر على‏
سلام بر تو اى مادر امامان معصوم‏
سلام بر تو اى سیده زنان عالم‏
سلام بر تو اى فاطمه، اى زهرا، اى صدّیقه، اى مطهّره، اى راضیه، اى مرضیّه، و اى انسان کامل.
سلام بر تو روزى که به دنیا آمدى و روزى که شهید شدى، و روزى که در قیامت محشور مى‏شوى و شیعیان و دوستداران اهل بیت را شفاعت مى‏کنی.

http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=12219935

نیمه شب بود و هوای فاطمیه، که دلم دست به سینه، پر زنان رفت مدینه، که سلامی بدهد عرض ارادت، به همان مادر مظلومه که زخمیست ز کینه، که سرت باد سلامت، تویی اسوه ایثار و شهامت ، و منم خاک کف پای غلامت، و دلم سخت به دنبال مزارت که نشیند به کنارت، و سراپاش نثارت و سر خویش بریزیم غبارت و نبینیم که پرپر شده گلهای بهارت...
فرا رسیدن شهادت صدیقه کبرى، فاطمه زهرا، پاره تن پیامبرصلى الله علیه وآله همسر امیر مؤمنان على بن أبى طالب، و مادر امامان معصوم را تسلیت عرض می نماییم.

صفات خاص و مناقب حضرت زهرا (س)
1- پیدایش فاطمه علیها السلام
در روایات زیادی به این مطلب اشاره شده که فاطمه زهرا علیها السلام نطفه اش از میوه بهشتی تکون یافته است . از آن جمله، روایتی است که در امالی صدوق آمده که امام رضا علیه السلام فرمود: «پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی به معراج رفتم، جبرئیل دست مرا گرفت و وارد بهشت نمود . پس رطب بهشتی به من داد که آن را خوردم و آن غذا در صلبم به نطفه تبدیل شد . پس چون به زمین آمدم، با خدیجه همبستر شدم و او به فاطمه حامله شد .»
همچنین از مناقب آن حضرت، این است که پیامبر صلی الله علیه و آله برای به وجود آوردن فاطمه علیها السلام مامور به چهل روز عبادت شد و عظمت این منقبت آنجا روشن می شود که حضرت موسی علیه السلام نیز برای آوردن تورات مامور به چهل روز عبادت شده بود . اگر چه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای آوردن قرآن مدتی را در غار حرا معتکف بود، ولی برای ایجاد فاطمه علیها السلام مامور به چنین عبادت طولانی گردید .
2- شباهت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
ام سلمه می گوید: «فاطمه علیها السلام شبیه ترین مردم از لحاظ صورت به پیامبر صلی الله علیه و آله بود .» و عائشه می گوید: «شبیه تر از فاطمه علیها السلام در گفتار به پیامبر صلی الله علیه و آله ندیدم.» و جابر می گوید: «هر گاه فاطمه راه می رفت، به یاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله می افتادم .» پس فاطمه شبیه ترین مردم به پیامبر بود صورتا و سیرتا و کلاما .
3- ایمان و کمال
در روایتی آمده که ابوذر روزی به خانه علی علیه السلام می رود و علی علیه السلام را صدا می زند، ولی کسی جواب نمی دهد، در حالی که سنگ آسیا خود به خود در حال چرخش بوده . پس جریان را به حضرت رسول خبر داده و پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «ان ابنتی فاطمة ملا الله قلبها وجوارحها ایمانا ویقینا; خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ایمان و یقین پر نموده است .» بنابراین، چون خداوند ضعف فاطمه را می دانست، با فرستادن فرشته او را در زندگی یاری می دهد .
4- علم فاطمه علیها السلام
از دیگر فضائل فاطمه زهرا علیها السلام علم ایشان به آینده و حوادث قبل است . سلمان می گوید: «روزی عمار به من گفت: آیا خبر عجیبی به تو بدهم؟ گفتم: آری! عمار گفت: علی بن ابی طالب علیه السلام را دیدم که بر فاطمه وارد شد; چون چشم فاطمه بر او افتاد، گفت: اجازه می دهی از گذشته و حال و آینده تا روز قیامت خبر دهم .
عمار می گوید: سپس دیدم که امیرمؤمنان علیه السلام به عقب برگشت و به مسجد رفت و خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: نزدیک بیا یا ابا الحسن! چون نزدیک پیغمبر رسید فرمود: تو می گویی یا من بگویم؟ حضرت امیر علیه السلام عرض کرد: حدیث شما و کلام شما بهتر است و آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله جریان را بیان نمود ... عمار می گوید: امیرمؤمنان بعد از آن، از مسجد خارج شد و من هم با او بیرون رفتم و بر فاطمه وارد شد و حضرت فاطمه علیها السلام از آنچه علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته بود، خبر داد.»


نتیجه تصویری برای عکس شهادت حضرت زهرا

5- لباس بهشتی
روزی بعضی از یهودیان خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده، گفتند: ما حق همسایگی داریم، درخواست می کنیم دخترت فاطمه را به عروسی ما بفرستی تا مجلس جشن ما به قدوم آن حضرت زینت گیرد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فاطمه، زن علی بن ابیطالب است و در اطاعت او می باشد . اما آنها اصرار کردند که تو شفاعت کن که علی به او اجازه دهد . بعد از اجازه، یهودیان خود را به هر آنچه از لباسهای خوب و فاخر و جواهرات داشتند، آراستند و گمان می کردند که فاطمه علیها السلام با لباس فقیری می آید و او را استهزاء می کنند; اما جبرئیل نازل شد و یک لباس بهشتی با جواهرات بی نظیری - که چشم روزگار مانند آن را ندیده بود - با خود آورد و فاطمه علیها السلام آن را پوشید و به مجلس عروسی رفت و زنان چون این منظره را دیدند، به سجده افتاده، مسلمان شدند و به سبب آن بسیاری دیگر از یهودیان هم مسلمان شدند.»
7- محبت فاطمه علیها السلام
حب و بغض معصومین علیهم السلام - که از جمله آنها فاطمه زهرا علیها السلام می باشد - در بسیاری از روایات مورد تاکید قرار گرفته است; به طوری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی فرمودند: «خدایا! تو خود شاهد باش که من دوستدار آن کسی هستم که آنها را دوست بدارد و دشمنم با آنکه آنها را دشمن می دارد .» اما به طور خصوص در مورد محبت فاطمه علیها السلام روایتی نقل شده که دلالت بر عظمت مقام آن بانوی یگانه می کند.
سلمان روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: « هر کس فاطمه دخترم را دوست بدارد، او در بهشت با من خواهد بود و هر کس او را دشمن دارد، در آتش است . ای سلمان! محبت فاطمه در صد جا سود می رساند که کمترین آن جاها مرگ و قبر و میزان و حشر و صراط و محاسبه اعمال است . پس هر کس دخترم فاطمه از او راضی باشد، از او راضیم و هر کس من از او راضی باشم، خداوند از او راضی است .»

هر کس عبادات و کارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را براى او تقدیر مى نماید.

http://app.akharinkhabar.ir/AndroidOnlineNewsImage.aspx?id=12219937



احادیثی گرانبها از حضرت فاطمه (س)
1- همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.

2-خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آنها را برگزیده‌اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .

3-خداوند سبحان ، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرک و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاکى از هر نوع تکّبر، مقرّر نمود. و زکات (و خمس ) را براى تزکیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده ، لازم دانست . و حجّ را براى استحکام اءساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.

4- مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء علیها السلام پنهان گشت ، وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت : اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم ، دیگر آن که مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى کند.


5-سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و کمک به نیازمندان در راه خدا.

6- همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.

7-روزه دارى که زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را کنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.

8-تبسّم و شادمانى در برابر مؤ من موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.

9-هنگامى که در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم ، خطاکاران امّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، را شفاعت مى نمایم .

10-خطاب به همسرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام کرد: من از خداى خود شرم دارم که از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى .




  • محمدجواد مهریزی
۲۸
بهمن

اولین قدم درست خوانی و صحیح خوانی است . اینکه شما بتوانید صفحه مورد نظر را صحیح و بدون غلط بخوانید . صفحه را ابتدا خوب نگاه می کنیم و چند بار از روی آن می خوانیم برای درست خوانی بهتر است از نوار ترتیل استفاده کنیم . بعد از روخوانی به سراغ تفسیر و ترجمه لغات می رویم.
پس از سپری کردن این موارد از آیه اول شروع می کنیم به حفظ کردن عبارت به عبارت پیش می رویم چشمانمان را می بندیم و آن عبارت را تکرار می کنیم و به همین منوال پیش می رویم تا آیه تمام شودو بعد به سراغ آیه بعدی می رویم . آیه دوم را که حفظ کردیم دوباره برمیگردیم و از آیه اول شروع می کنیم و از حفظ آن را تلاوت میکنیم و بعد آیه دوم . زمانی که از حفظ بودن آن مطمین شدیم به آیه بعد می رویم واین روند را تا پایان صفحه ادامه می دهیم . از آنجا که آیات پایین صفحه کمتر تکرار میشود آیات را از پایین به بالا  تکرار می کنیم.

حال زمان آن شده است که کمی استراحت کنید .
پس از نیم ساعت بدون نگاه کردن به قرآن صفحه ای را که حفظ کردید را بخوانید اگر جایی را فراموش کردید کمی فکر کنید تا به یاد بیاورید اگر کاملا فراموش کردید آن را جا بیندازید و به سراغ آیه بعد بروید . بعد از اتمام صفحه قران را باز کنید و عباراتی را که فراموش کرده بودید را مرور کنید و دوباره از حفظ صفحه را تکرار کنید .
یک ساعت به یک ساعت همین کار را انجام می دهیم .شب حفظ خود را به کسی تحویل دهید و اگر کسی نبود صدای خود را ضبط کنید و اگر ایرادی داشتید آن را حل نمایید
به یاد داشته باشید که حفظ خوب حفظ بدون تکرار، مکث و البته بدون غلط است.

  • محمدجواد مهریزی
۲۶
بهمن

 محسن مهریزی، پژوهشگر مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر در یادداشت پیش رو به تبیین پیوند انسان کامل با حقیقت قرآن کریم از دیدگاه روایات و اندیشمندان مختلف می پردازد؛

با تحقیق در منابع دینی و عرفانی می‌­­توان دریافت که بین انسان کامل و قرآن کریم رابطه و نسبت تنگاتنگ و نزدیکی برقرار است. بر این اساس قرآن کریم از عترت هرگز جدا نخواهد شد و قرآن صورت کتیبه انسان کامل است و اگر کسی بخواهد اوصاف انسان کامل را بشناسد باید در قرآن کریم تدبّر و تعمّق نماید.

پیامبر اکرم(ص) در باب رابطه قرآن کریم و انسان کامل می‌­فرماید: «خدای سبحان به من خبر داد که قرآن و عترت هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند.»

سپس حضرت برای تفهیم  و بیان هماهنگی تکوینی بین انسان کامل و قرآن کریم، دو انگشت سبابه خود را کنار هم قرار دادند و فرمودند: «قرآن و عترت همانند این دو انگشت من هستند که با هم مساویند؛ نه همانند انگشت سبابه و انگشت وسط که یکی بر دیگری برتری و فضیلت داشته باشد.»

قرآن همان صورت مکتوب انسان کامل است. چنان­که اگر بنا بود کمالات و اوصاف وجودی انسان کامل به نگارش درآید کتابی همانند قرآن نوشته می‌­شد. از این روست که درباره اوصاف پیامبر اکرم (ص)آمده است:  «کان خُلقُه القرآن» که نشان از نهایت هماهنگی وجود مبارک ایشان با قرآن دارد.

 به بیانی دیگر در مقام اثبات هماهنگی و تطابق وجودی قرآن و انسان کامل، می‌­توان به آیه «لَوْ أَنزَلنا هذَا القرآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیتَهَ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً» و بیان نورانی از امام علی(ع) که می­‌فرماید: «لو أحبّنی جبلٌ لتَهافَت» استناد کرد. در این آیه شریفه، اثر نازل شدن حقیقت قرآن بر کوه، فروریختن و انهدام آن معرفی شده است. همان­طور که بر اساس فرموده حضرت علی(ع)، اگر کوه به معنای واقعی حضرت را دوست بدارد درهم فرو می­ریزد. بروز این اثر مشترک، نشان از نهایت سنخیت باطن قرآن با حقیقت انسان کامل دارد. قرآن کریم از جانب حقّ سبحانه با هزار حجاب به سوی مردم نازل شده است و اگر به فرض، تنها حرف باء «بسم الله» آن با همان عظمتی که در لوح محفوظ دارد بر عرش نازل می­‌شد، از پرتو حقیقت وجودی آن، عرش ذوب می­‌گردید و مضمحل می­‌شد؛ چه رسد به آسمان دنیا.


مرحوم امام خمینی در تلاش برای پرده برداشتن از حقیقت و ملکوت قرآن کریم و انسان کامل در بیانی مشابه آورده است: «کتاب تکوینی الهی و قرآن ناطق ربانی – انسان کامل-  نیز با هفتاد هزار حجاب‏ از جهان غیب و خزینه پنهان الهی نازل شده است تا کتاب تدوینی الهی را حمل کند و نفس‏های واژگونه زندانی در طبیعت و جهنم ‏های آن را نجات دهد و غریبان این وحشت آباد را به وطن‏شان راهنمایی کند. در غیر این صورت، اگر این کتاب مقدس و نوشته پاک سبحانی به اشاره‏ای از اشاره‏ ها و جلوه‏ای از جلوه‏ هایش تجلی می‏کرد و گوش ه‏ای از حجاب‏ های نورانی خود را از آسمان و زمین برمی داشت، ارکان آن را می سوزاند، و اگر بر فرشتگان مقرب جلوه می کرد، وجود آنان را درهم می کوبید.»

حضرت علی(ع) همچنین در بیان رابطه قرآن و انسان کامل که ائمه مصداق بارز آن هستند می­ فرماید: «فیهم کرایم القرآن، و هم کنوز الرَّحمن». در این فرمایش نورانی، وجود ائمه  را بهره ­مند از کرامت­ ها و ویژگی­ های قرآن می­ داند و آنها را مزین به صفات و اسماء الهی برمی­ شمرد. امام خمینی  انسان کامل را قرآن تامّ و تمام و آیت عظمای الهی می­ داند و فرموده است:

« در حَمَله‏­ی قرآن کسی است که باطن ذاتش تمام حقیقت‏ کلام جامع الهی است و خود، قرآن جامع و فرقان قاطع است، مثل علی بن ابی طالب(ع)، و معصومین از ولد طاهرینش که سراپا تحقق به آیات طیبات الهیه هستند، و آنها آیات اللّه عظمی و قرآن تامّ و تمام هستند.»

علماء و عرفا دیگر نیز با الهام از معانی بلند وحیانی، تعابیر مختلفی در تبیین نسبت و رابطه­ انسان کامل با قرآن کریم به­ کار برده­ اند. حکیم بزرگ صدرالمتألهین شیرازی قرآن را دربردارنده­ و بیانگر ویژگی­های انسان کامل می­داند. او در این باره آورده است: «بدون تردید، نسخه قرآن کریم شارح کمالات انسانی است و مقامات این خلیفه ربّانی را که در حقیقت جمعی محمّدی ظاهر گردیده، بیان می ­کند.»

مرحوم امام در فرازهای مختلفی انسان را  موجودی می ­داند که دارای تمام مراتب وجود است و در کلّ، اجزاء و بخش­های وجودی او شبیه قرآن بوده که از سوره­ها و آیات تشکیل شده است.

ایشان در همین رابطه می ­فرماید:«اگر انسان را کتابی واحد فرض کردیم، باطن و روح و عقل و نفس و خیال و طبعش ابواب و سوره ‏های آن و مراتب هر یک از آن‏ها آیات و کلمات الهیه خواهند بود؛ ولی اگر او را کتاب‏های گوناگون بدانیم، هر یک از آن‏ها (باطن، روح، عقل، نفس، خیال و طبع) کتاب مستقلی است که باب‏ها و فصل‏هایی دارد. و اگر هر دو اعتبار را با هم لحاظ کنیم، کتابی است دارای جلدها و قرآنی دارای سوره‏ ها و آیات. بنابراین، انسان کامل به وجود تفریقی و به اعتبار تکثر «فرقان» است چنانچه روایت شده که علی(ع)، فرقان یعنی جداکننده حق از باطل است‏ و به اعتبار وجود جمعی «قرآن‏».»

ایشان در بخش دیگری از تشریح کیفیت شباهت و هماهنگی قرآن با انسان کامل معتقد است، همان­گونه که بر اساس روایات، قرآن از عالَم بالا و از غیب هستی، منازل مختلفی را طی کرده است و به مرتبه­ای که ما در این عالَم هستیم نازل شده و به صورت مکتوب در آمده است، وجود مقدّس پیامبر و حضرات معصومین نیز از عالم بالا و وجود مطلق مراحل و منازلی را طی نموده و به سمت عالَم پایین تنزّل پیدا کرده ­اند و به عالم طبیعت رسیده ­اند. می­توان گفت که حقیقت قرآن کریم و انسان کامل در حضرت غیب یکی است و در عالم کثرت به حسب صورت از یکدیگر جدا هستند. وجود مقدّس حضرات معصومین از جمله کتاب ­های آسمانی­ اند و حاملان قرآن تدوینی محسوب می ­شوند.

به همین دلیل، به جز ایشان که مورد رضایت و پسند خداوندند، هیچ کس دیگری توان حمل ظاهر و باطن قرآن راندارد. و تنها ائمه شارح و مبین واقعی قرآن هستند: «شارح‏ و مبین‏ آن (قرآن)، ذوات مطهّره­‏ معصومین از رسول خدا تا حجّت عصر، که مفاتیح وجود و مخازن کبریا و معادن حکمت و وحی و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصیلند، (می­باشند).»

در کتاب شریف کافی از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «ما یستطیع احد أن یدعی انّ عنده جمیع القرآن کلّه، ظاهره وباطنه، غیر الاوصیاء» «کسی جز جانشینان پیغمبر نمی‏تواند ادعا کند که تمام قرآن و ظاهر و باطن آن در نزد اوست»

در روایت دیگری از امام باقر(ع) به نقل از جابر آمده است: «ما ادعی احد من الناس أنّه جمع القرآن کلّه کما انزل الّا کذّاب وما جمعه وحفظه کما انزله الله تعالی الّا علی بن ابی‏طالب@ والائمةA من بعده‏» «به جز انسان دروغگو کسی نمی‏تواند ادعا کند که تمام قرآن را همان گونه که نازل شده جمع کرده است. جز علی بن ابیطالب? و امامان= پس از او، کسی قرآن را آن طور که خداوند نازل کرده گرد نیاورده و حفظ نکرده است»

بنا بر این فرمایش نورانی توانایی بر جمع کامل قرآن و همان­گونه که خداوند نازل نموده است تنها در اختیار انسان کامل که ائمه= مصداق اتمّ آن هستند قرار دارد، که حکایت از ارتباط نزدیک انسان کامل با حقیقت قرآن کریم دارد. از این رو تنها انسان کامل است که مفسّر و مبین حقیقت قرآن محسوب می­شود. تنها قلب انسان کامل است که محلّ ظهور و نزول حقایق بلند وحیانی است و اگر انسان کامل وجود نداشت حقیقت احکام و معارف الهی مکتوم می­ماند و عمق دریای معارف دست نیافتنی باقی می­ماند.

«استفاده‏ای‏ که پیغمبر اکرمa می‏کرده است از قرآن، غیر استفاده‏ای است که دیگران می‏کردند. «انّما یعرف القرآن من خُوطِبَ به» دیگران نمی‏دانند، ماها یک ذرّه‏ای، یک چیزی، یک خیالاتی پیش خودمان داریم، آن که قرآن برش نازل شده می داند چیست، چه جور نازل شده، کیفیت نزول چیست، چه مقصد در این نزول است و محتوا چیست و غایت این کار چیست، او میداند. آنهایی هم که به تعلیم او تربیت شده‏ اند، آنها هم برای خاطر تربیت او می دانند.»

حضرت علی(ع)در کلامی گهربار می­ فرماید:  «ذلک القرآن، فاستنطقوه؛ و لن ینطق ولکن اُخبرکم عنه» «آن قرآن است؛ پس آن را به سخن آورید؛ امّا سخن نخواهد گفت، اما من از آن به شما خبر می­دهم و شما را از عمق پیام آن آگاه می­کنم.»

فهم کامل قرآن و دریافت حقایق نورانی آن تنها با تمسّک به حبل ولایت میسّر است و دیگر افراد از راه­یابی به عمق معارف ناب کتاب الله محرومند. در کتاب شریف کافی نیز، از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «وعندنا والله علم الکتاب کلّه‏» «به خدا سوگند، دانش تمام کتاب تنها در نزد ماست».

و نیز فرمود:«نَحنُ نَعلَمُ تَأویلَه» «ما تأویل قرآن را می­دانیم» که این دو بیان نورانی ناظر به آیه شریفه: «وَ مَا یعلمُ تَأویلَهُ الّا اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی العِلمِ»«تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم نمی­دانند.» می ­باشد که دلالت می­ کند توانایی فهم و تأویل بطون قرآن کریم منحصر در ائمه است. به فرموده امام خمینی: «قرآن در حدّ ما نیست؛ در حدّ بشر نیست... سرّی است بین حقّ و ولی الله اعظم که رسول خدا است.»

هم سرّ بودن قرآن کریم و هم منحصر بودن آن بین خداوند و انسان کامل دلیل بر عجز سایر انسان­ها از فهم بطون قرآن و درک حقیقت آن است. و این به دلیل سنخیت تامّی است که بین قرآن کریم و انسان کامل وجود دارد و با اراده خداوند هم قرآن و هم انسان کامل جلوه تامّ حقّ تعالی هستند.

«همان طور که خود رسول اکرمa و حضرت صادق- سلام اللَّه علیه- [و] ولی اللَّه اعظم‏ جلوه تام حق تعالی هستند، قرآن هم همان طور است. قرآن هم جلوه تام خدای تعالی است؛ یعنی، با همه اسماء و صفات، تجلی کرده است و ولی اللَّه اعظم و رسول اکرم(ص) را با آن اشراقهایی که ما ازش اطلّاع نداریم و با همه اسما و صفات، محقّق‏ کرده است. و همین طور ولی اللَّه اکرم حضرت صادق(ع) و سایر ائمه= را، لکن معرّف ایشان خود کتاب الهی است؛ یعنی، هر کس هر چند در این کتاب مقدّس دقّت کند و توجّه داشته باشد، بیشتر مطّلع می‏شود که آورنده او کیست و چه جور آدمی است.»

به همین دلیل است که قرآن کریم و عترت طاهره از لحاظ وجودی همسنگ هستند و از آن­ها به ثقلین تعبیر شده است و تا روز قیامت از هم جدایی نخواهند پذیرفت. قرآن کریم و انسان کامل مفسّر و مبین حقیقت همدیگرند و تنها قلب انسان کامل است که ظرفیت پذیرش حقیقت قرآن را دارد و زمینه ظهور حقایق وحیانی را فراهم می­سازد. انسان کامل با تحمّل این حقایق نورانی، تنها راه اتّصال به عالم معنا بوده و ولایت او حبل ممدودی برای باریابی به ملکوت قرآن کریم است.


محسن مهریزی



  • محمدجواد مهریزی
۲۶
بهمن


محسن مهریزی در یادداشت پیش رو به تبیین مفهوم ولی پرداخته و معتقد است: مهم­ترین ویژگی ولی، معرفت به حقیقت غایی هستی وارتباط میان حقّ وجهان یعنی شهود وحدت وجود وتجلّی حقّ دانستن همه کثرات است.

یادداشت پیش رو اثری از محسن مهریزی، پژوهشگر مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر که در آن به تبیین مفهوم ولی در نزد متفکران اسلامی مختلف پرداخته است.

ولایت از «ولی» به معنای قرب گرفته شده است. از این رو حبیب را ولی می­‌گویند. اصل معنای آن، قرب و نزدیکی و نبود حجاب است. کسی که بیش­ترین قرب به مبدأ هستی و سرچشمه توحید را دارد، بیش­ترین اقتدار و توانایی نیز نصیب او می‌­گردد و به لطف الهی، تصرّف در امور و سرپرستی انسان­ها و موجودات بر دوش ولی و مقرّب نهاده می­‌شود.

«إعلم أنّ الولایة مأخوذة من الولی و هو القرب، لذلک یسمّی الحبیبُ ولیاً، لکونه قریباً من محبّةٍ و فی الاصطلاح هی القرب من الحقّ سبحانه.»

«بدان که ولایت از ولی اخذ شده است و به معنای قرب و نزدیکی است. به همین دلیل به حبیب ولی می‌­گویند چراکه ولی به دلیل محبّت قریب است و در اصطلاح، ولایت قرب و نزدیکی به حقّ تعالی است.»

مرحوم امام خمینی نیز در باب رابطه ولایت و قرب معتقد است: «حقیقت ولایت به وسیله قرب حاصل می­ شود و بلکه می ­توان گفت ولایت همان قرب است و قرب قطع شدنی نیست.»

ایشان همچنین علاوه بر قرب، حقیقت ولایت را شامل محبوبیت و تصرّف و ربوبیت و نیابت می ­داند و تمام مراتب کمالی دیگر را سایه این حقیقت در نظر می­‌گیرد.

«فإنّ الولایة هی القرب‏، أو المحبوبیة، أو التصرّف، أو الربوبیة، أو النیابة. و کلّها حقّ هذه الحقیقة، و سائر المراتب ظلّ و فی‏ء لها»

«ولایت همان قرب یا محبوبیت یا تصرّف یا ربوبیت یا نیابت است و کلّ این معانی حقیقت ولایت است و سایر مراتب سایه و تابع آن است.»

از نظر ایشان ولایت باطن خلافت است و خلافت مبتنی بر ولایت است و نسبت آن­ها همانند نسبت ظاهر به باطن است که خلافت ظاهر ولایت به حساب می ­آید. مرحوم امام در این باره می ­فرماید:

  «... الولایة باطن‏ الخلافة؛ و الولایة المطلقة الکلّیة باطن‏ الخلافة الکذائیة؛»  «... ولایت باطن خلافت است و ولایت مطلقه­ کلیه، باطن خلافت این چنینی است.»

«ولی» از کمالات حقّ و از اسماء الهی می ­باشد و همیشه مظهر می­ خواهد و انقطاع آن جایز نیست و ازلی و ابدی خواهد بود، از این رو انسان کامل به عنوان مظهر اتمّ و اکمل این اسم الهی، همیشه در عالم باقی خواهد ماند. «ولی» مظهر اسم «والی» بوده و همه ویژگی­هایی که اسم خداوندی «والی» از آن بهره ­مند است، در «ولی» نیز متجلّی و آشکار است.

«ومن اسمائه عزّوجلّ «الوالی»، وهو مالک الأشیاء جمیعها، المتصرّف فیها، و کأنّ الولایة تشعر بالتدبیر و القدرة والفعل، وما لم یجتمع ذلک فیها لم ینطلق علیه إسم الوالی.»

«از اسماء خداوند متعال والی است و (والی) مالک همه­ اشیاء و متصرّف در آن­ها است. ولایت در واقع به تدبیر و قدرت و فعل اشاره دارد و اگر این­ها در والی جمع نباشد، اسم والی بر آن صدق نخواهد کرد.»

«ولی» کسی است که فانی از حال خود و باقی در مشاهده حقّ بوده و خود از نفس خود خبر نداشته و با غیر حقّ، آرام نگرفته و عهد و قراری ندارد.

«ولی» با دریافت تجلّیات افعالی و صفاتی به مراتب فنای افعالی و اسمایی رسیده و در نهایت در تجلّی ذاتی فانی می­ شود و با وصول به بقاء به مقام جمع­ الجمع و قیامت کبرای خویش می ­رسد؛ و آغاز ولایت انتهای سفر اوّل (سفر از خلق به حقّ) است که از راه زایل شدن محبّت و تمایل به مظاهر و اغیار و خلاصی از قیود و حجاب­ها و عبور از منازل و مقامات و درجات حاصل می­ گردد؛ به بیانی دیگر ولایت، کمال اخیر حقیقی انسان است. به تعبیر ابن عربی، ولی شدن یک انسان به معنای فراتر رفتن از مرزهای عبودیت و قرار گرفتن در جایگاه ربوبیت است و این جز با استغراق کامل عارف در حقّ و احصاء تمام اسماء الهی میسّر نیست.

همچنین در تعریف ولایت آمده است: ولایت قیام عبد است به حقّ، در مقام فنا از نفس خود و آن به واسطه قرب و سرپرستی حقّ نسبت به او حاصل می‌­گردد تا به نهایت مقام تقرّب دست یابد. کاشانی همچنین، ولایت را به معنی قرب و نزدیکی و مقصود از ولایت عرفانی را نزدیکی به نقطه اعتدالی کلیات اسماء و حقایق الهی در جریان متحلّی و متجلّی شدن به اسمای الهی دانسته و «عین الولایة» را تحقّق به نقطه اعتدال وحدانیت پنداشته است.

از نظر مرحوم امام خمینی ولایت امری اکتسابی است و با سیر و سلوک، معرفت، خلوص، فنای در خدا و بقای به او حاصل می­شود و در حقیقت، ولایت تجلّی خلقی حقّ است. ایشان در این باره معتقد است وقتی کسی در تجلّی ظهوری استقامت داشته و عالَم نزد او فانی باشد، متخلّق به قرب نوافل گردیده و در این صورت صاحب ولایت می­‌گردد، که این ولایت همان حقّ به صورت خلق است و باطن ربوبیت- که کنه عبودیت است- در او ظهور می‌­کند و این اوّلین مرتبه­ی ولایت است. همچنان­که در شرح گلشن راز آمده است، «ولی» بر اثر مجاهده با نفس و سیر و سلوک عرفانی و پرهیز از لذّات و شهوات، نسبت به اسماء و صفات الهی معرفت پیدا می­‌کند.

« الولیّ هو العارف بالله و صفاته حسب ما یمکن و المواظب علی الطاعات و المجتنب من المعاصی المعرض عن الانهماک فی اللذّات و الشهوات‏»

«ولی همان عارف بالله و  به صفات اوست تا حدّ ممکن و کسی است که بر طاعات مواظبت می‌­کند و از معاصی اجتناب می‌­نماید در حالی­که از افتادن در لذّات و شهوات روی گردان است.»

ولی کسی است که از همه صفات پست بشری رهایی یافته، آستین به دامان حقّ بسته باشد؛ یعنی ظاهر و باطن خود را متخلّق به اخلاق الهی و متّصف به صفات آن کرده، گفتار و کردارش الهی باشد. در این صورت، او هیچ­گاه خلاف حقّ نگوید و او، حجّت خدا بر خلق است. گردن نهادن بر اوامر و نواهی او واجب است. هر کس با او دوستی کند با خدا دوستی نموده است و هر که با او دشمنی نماید، با حقّ دشمنی نموده است. معنای این مطلب مضمون کلام قدسی است که می­ فرماید: «وَ مَن رَأه فَقَد رَآنی وَ مَن قَصَدَهُ فَقَد قَصَدَنی» (که اشاره به پیامبر گرامی اسلام دارد که دیدن ایشان دیدن خدا و قصد او قصد خداوند است.) ولی، محرم اسرار گشته، اسرار را کسی درک نمی­‌کند، مگر «مطهّرون» که قرآن کریم می‌­فرماید: «لایمَسُّهُ إلّا المُطَهَّرون».

و بنابر آن­چه گذشت مهم­ترین ویژگی ولی، معرفت به حقیقت غایی هستی و ارتباط میان حقّ و جهان یعنی شهود وحدت وجود و تجلّی حقّ دانستن همه کثرات است؛ که کسب این معرفت، جز از طریق «فناء» از خود و «بقاء» به حقّ میسّر نیست، که این همان حقیقت قرب است. انسان در طی این مسیر در واقع قوس صعود هستی را می‌­پیماید و جهت خَلقی خود را به جهت حقّی مبدّل می‌­سازد و جهات بشری و صفات امکانی را به صفات الهی تغییر می‌­دهد. او برای رسیدن به عالَم فنا باید با گذر از عالَم خلق، مراحل طبیعت، نفس، عقل، قلب و روح را طی نماید و وارد عالَم امر شود که همان عالم فناست.

انسان قبل از رسیدن به مقام ولایت و فنای در احدیت زوال صفات امکانی و خلقی، و بقای به موجود مطلق، مبدأ افعال و صفات خود محسوب می‌­شود، امّا بعد از رهایی از تعینات خلقی و خلع لباس امکانی، حقّ تعالی مبدأ افعال او خواهد شد و پس از رسیدن به نهایت قُربِ ممکن و تجلّی حقّ در وجود او و رفع نقایص فعلی، افعال ولی به حقّ تعالی مستند شده و مفهوم آیات شریفه­ ای همانند: «وَما رَمَیتَ اذْ رَمَیت وَلکنَّ الله رَمی» و «إِنَّ الّذینَ یبایعونَکَ إِنَّما یبایعوُنَ الله» و روایاتی همانند: «کُنْتُ‏ سَمْعَهُ‏ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ‏ بِهَا» و «مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَی الْحَقّ» و نیز «والله ما قَلَعْتُ بابَ الخیبرِ بقوّةٍ جَسدانیة بل قلعتُها بقوّةٍ ربّانیة» روشن می­‌گردد.

بنابر مفهوم این آیات و روایات، انسان کامل مظهر تجلّی اراده­ الهی شده و اراده و فعل او به خداوند منتسب و مستند گردیده، به عبارتی دیگر، بعد از فنا، مظهر همه­ی اسما و صفات الهی می‌­شود. همانند قطعه زغالی در مجاورت آتش، به تدریج، جهت خلقی او سوخته و جهت ربّی او غالب می‌­گردد و از زغالی بی فروغ به ناری پرنور و حرارت تبدیل می‌­شود که هم­چون نار، شعله‌­ور ساختن، سوزاندن و نورافشانی در او نیز به وجود می‌­آید. این آثار به سبب مجاورت با نار و استعداد و قابلیت قبول ناریت است.

حقیقت ولایت بر اساس شرایط و اقتضائات زمانی، گاهی در قالب نبوّت تجلّی می­ یابد و گاهی به صورت امامت ظاهر می ­شود و با ولادت نبی مکرّم اسلام و هرکدام از امامان معصومولایت الهی، ظهور تازه ­ای خواهد یافت. البتّه فهم مقام معنوی و جایگاه مقدّس حضرات در عالم تکوین، از حدّ فهم عادّی خارج است. تسلّط بر عوالم و ولایت بر آن­ها نتیجه همان مقام رفیع و ویژه معنوی است. بر این اساس، بالاترین مقامات معنوی و ولایی به پیامبر گرامی اسلام و ائمه تعلّق دارد و دیگر موجودات، حتّی ملائک و انبیاء نیز با آن حضرات مقایسه نمی‌­شوند.

مرحوم امام معتقد است همان­طور که میان حقیقت محمّدی و علوی اتّحاد وجودی برقرار است، میان ولایت و خلافت ایشان نیز این هماهنگی وجود دارد و تفاوت آن­ها تنها در ظاهریت و مظهریت است. به این معنا که ولایت و خلافت علوی، هم در نشئه تکوین و هم در عالم تشریع، جلوه و مظهری از خلافت و ولایت محمّدی است. البتّه پیامبران پیش از خاتم الانبیاء، مقام نبوّتشان ازلی نیست و اولیا و تابعان آن­ها نیز دارای مقام ولایت ازلی نیستند. امّا مقام نبوّت حضرت ختمی مرتبت و ولایت حضرت علی ازلی است. روایاتی همانند: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطّین» و نیز فرموده امیرالمؤمنین «کنت مع الأنبیاء سرّاً و مع محمّد جهراً» و حدیث نبوی «أنا و علی من نور واحد» به همین معنا اشاره دارد.


محسن مهریزی

  • محمدجواد مهریزی
۲۶
بهمن

ـ ارزشمندترین ثروت معنوی:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : حَمَلَةُ القُرْآنِ هُمُ المَحْفُوفونَ بِرَحمَةِ اللهِ، المُلَبِّسونَ نُورَ اللهِ، المُعَلِّمونَ کَلامَ اللهِ مَنْ عاداهُم فَقَدْ عادَی اللهَ و مَنْ والاهُم فَقَدْ والَی اللهَ.
مستدرک الوسائل /ج4/ص 254
حافظان قرآن مشمول رحمت خدا، در برکنندگان نور خدا و آموزگاران کلام خدایند. کسی که با آنان دوستی نماید با خدا دوستی نموده است.
بالاترین درجه:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: عَدَدُ دَرَجِ الجَنَّةِ عَدَدُ آیِ القرآنِ. فَإذا دَخَلَ صاحِبُ القُرآنِ الجَنَّةَ قیلَ لَهُ إرْقَ و اقْرَأ. لَکُلِّ آیَةٍ دَرَجَةٌ فَلا تَکونُ فَوْقَ حافِظِ القُرآنِ دَرَجَةٌ.
بحارالانوار/ج89/ص 22
تعداد درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است، هنگامی که حافظ قرآن وارد بهشت می‌گردد به او گفته می‌شود: « بالا برو و قرآن بخوان. هر آیه رتبه‌ای دارد». پس بالاترین از مرتبه حافظ قرآن درجه‌ای نیست.
همراه با انبیاء:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : إنَّ اَکْرَمَ العِبادِ إلَی اللهِ بَعْدَ الاَنبیاءِ العُلَماءُ ثُمّ حَمَلَةُ القُرآن. یَخْرُجونَ مِن الدُّنیا کَما یَخْرُجُ الاَنبیاء. وَ یَحْشُرونَ مِنْ قُبُورِهِم مَعَ الاَنبیاءِ و یَمُرُّونَ عَلی الصِّراط مَعَ الاَنبیاءِ و یَأخذون ثوابَ الاَنبیاء. فَطوبی لِطالب العِلْمِ و حامِلِ القرآنِ ممّا لَهُم عِندَاللهِ مِن الکرامَةِ وَ الشَّرف.
بحارالانوار /ج 89/ ص 18ـ 19
گرامی ترین بندگان بعد از انبیاء علما و سپس حافظان قرآن هستند. مانند انبیاء از دنیا می‌روند؛ همراه انبیاء از قبرهایشان خارج می‌شوند به همراه انبیاء از صراط می‌گذرند و ثواب انبیاء را می‌برند. پس خوشا به حال پوینده راه علم و حافظ قرآن به سبب آن کرامت و شرافتی که نزد خدا دارند.
بالندگی قدرت حافظه:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: مَنْ جَمَعَ القُرآنَ مَتَّعَهُ اللهُ بِعَقْلِهِ حَتّی یَموت.
کنز العمال / ج 1 / حدیث 2318
آنکه قرآن را گرد آورد خداوند تا هنگام مرگش وی را از عقلش بهره‌مند می‌سازد.
پرچمداران اسلام:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: حامِلُ القُرْآنِ حامِلُ رأیَةُ الاِسلامِ مَنْ أکْرَمَهُ فَقَدْ أکْرَمَ الله و مَنْ اَهانَهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.
کنز العمال/ ج 1 / حدیث 2344
با فضیلت‌ترین نعمت:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : مَنْ اَعْطاهُ اللهُ حِفْظَ کِتابِهِ فَظَنَّ اَنَّ أحَداً أُعطیَ أفْضَلَ مِمَّا أُعطیَ فَقَدْ غَمَطَ أفْضَلَ النِّعمَةِ.
کنزالعمال / ج1/ حدیث 2317
هر کس که خداوند حفظ کتابش را به او اعطا کرده اگر گمان برد به کسی چیزی بهتر از وی داده شده است با فضیلت‌ترین نعمت را کوچک شمرده است.
دوستان خدا:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: حَمَلَةُ القُرآنِ أوْلِیاءُ اللهِ.
کنز العمال / ج 1/ حدیث 2295
حافظان قرآن دوستان خدایند.

نتیجه تصویری برای حدیث در باره ی حفظ قران


با ارزش‌ترین سرمایه:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا یَنْبَغی لِحامِلِ القُرآنِ إنْ یَظِنَّ إنَّ أحَداً أُعطیَ إفْضَلَ مِمّا اُعطیَ لأنَّه لَوْ مَلِکَ الدُّنیا بأسْرِها لَکانَ القرْآنُ أفْضَلَ مِمّا مَلَکَهُ.
مستدرک الوسایل/ ج 4/ ص 237
برای حافظ قرآن سزاوار نیست گمان کند چیزی بهتر از آنچه به او داده شده ( حفظ قرآن ) به دیگری داده شده است زیرا اگر او مالک تمام دنیا می‌شد قرآن از آنچه او صاحبش شده بود برتر می‌بود.
غنای فرهنگی:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: أغْنَی النَّاسِ حَمَلَةُ القُرآنِ مَنْ جَعَلَهُ اللهُ تَعالی فی جوْفِهِ.
کنزالعمال/ج1/حدیث 2261
بی نیازترین مردم حافظان قرآن هستند. همان کسانی که خداوند متعال قرآن را در وجودشان جای داده است.
10ـ
احترام زمین:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا ماتَ حامِلُ القُرآنِ أوحَی اللهُ إلَی الأرض أَن لا تَأکُلی لَحْمَهُ. قالَتْ: إلهی کَیفَ آکُلُ لَحْمَهُ و کَلامَکَ فی جَوْفِه.
کنزالعمال/ج1/حدیث 2488
هنگامی که حافظ قرآن از دنیا می‌رود خدای تبارک و تعالی به زمین وحی می‌نماید که « گوشت بدن او را نخور!» زمین عرض می‌کند « پروردگارا! چگونه گوشت او را بخورم در حالی که کلام تو ( قرآن ) در قلب اوست.
11ـ
رضایت الهی:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إنَّ اللهَ تَعالَی لَیَغْضِبُ فَتُسَلِّمُ الملائِکَةُ لِغَضَبِهِ فَإذا نَظَرَ إلی حَمَلَةِ القُرآنِ تَمْلَأُ رِضاً.
کنز العمال/ج1/حدیث 2484
همانا خداوند متعال خشمگین می‌شود و ملائکه تسلیم خشم او می‌گردند. پس هنگامی که حافظان قرآن را می‌نگرد سرشار از رضایت می‌شود.
12ـ
دعای مستجاب:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: مَنْ جَمَعَ القُرآنَ فَإنَّ لَهُ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ دَعْوَةً مُسْتَجاتَةً إنْ شاءَ عَجَّلَها لَهُ فِی الدُّنیا و إنْ شاءَ إذْخَرَها لَهُ فِی الآخِرَة.
کنز العمال/ج1/حدیث 2414
برای کسانی که قرآن را گرد آورد نزد خدای متعال یک دعای مستجاب است اگر (خدا) بخواهد در دنیا برایش مستجاب می‌کند و اگر بخواهد برای آخرتش ذخیره می‌نماید.
13ـ
حق شفاعت:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لِحاملِ القُرآن إذا عَمِلَ بِهِ فَأحَلَّ حَلالَهُ و حَرَّمَ حَرامَهُ شَفْعٌ فی عَشْرَةِ أهْلِ بَیْتِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ کُلُّهم قَدْ وَجَبَتْ لَهِ النّارُ.
کنز العمال / ج 1/ حدیث 2327
حافظ عامل به قرآن که حلال آن را حلال و حرام آن را حرام می‌شمارد فردای قیامت در مورد 10 نفر از بستگانش حق شفاعت دارد که همگی آنها اهل آتشند.
14ـ
برتری الهی:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: فَضْلُ حَمَلَةِ القُرآنِ عَلَی الّذی لَمْ یَحْمِلْهُ کَفَضلِ الخالِقِ عَلِی المَخْلوقِ.
کنز العمال/ ج1/حدیث 2299
برتری حافظ قرآن بر کسی که حافظ نیست مانند برتری آفریدگار بر مخلوق است.
با ارزش‌ترین سرمایه:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا یَنْبَغی لِحامِلِ القُرآنِ إنْ یَظِنَّ إنَّ أحَداً أُعطیَ إفْضَلَ مِمّا اُعطیَ لأنَّه لَوْ مَلِکَ الدُّنیا بأسْرِها لَکانَ القرْآنُ أفْضَلَ مِمّا مَلَکَهُ.
مستدرک الوسایل/ ج 4/ ص 237
برای حافظ قرآن سزاوار نیست گمان کند چیزی بهتر از آنچه به او داده شده ( حفظ قرآن ) به دیگری داده شده است زیرا اگر او مالک تمام دنیا می‌شد قرآن از آنچه او صاحبش شده بود برتر می‌بود
.

  • محمدجواد مهریزی